اگر میدانستم دنیا انقدر بی وفاست هرگز چشم به این جهان نمیگشودم
اگر میدانستم عاشق شدن هجر و فراق و طپش قلب داشت عاشق
نمیشدم اگر باور میکردم به عزیز ترین کسی که در این دنیا علاقه مندم نمیرسم
به قصه ی عشقش گوش نمیدادم اه! ای خدای من این چه روزگاری بود که
برای من رقم زدی چقدر این دنیا بی وفاست ای دل درد بی وفایی و مهجوری
را هم کشیدی دیگر چه میگویی چشم به این جهان گشودن کار تو نبود میدانم
ان را بزرگی بود و از دست تو خارج ولی دل را چه میکنی؟
غم عشق جان سوزت را به که میگویی؟
ایا میخواهی مجنون دوم باشی و در فراق لیلی سر به بیابان بگذاری؟
ولی خیلی زیرک هستی ای دل چگونه این عشق را در خود جای دادی تویی
که به هیچ کس اجازه ی ورود نمیدادی ولی بی انصاف کمی هم به من فکر کن
مرا نمیبینی چه شده ام؟روز به روز زرد تر و نحیفتر میشوم هرچند عشق
شیرین است و گوارا ولی تو رابه خدا بس کن مرا اینگونه عذاب مده مرا
در اتش عشق مسوزان در اتش جهنم سوختن هزار بار بهتر از سوختن در
تب عشق است.زیرا در اتش جهنم سوختن دلیل بر گناه من است ولی عاشق شدن
چه گناهم بود جز این که قلبی پاک و مالامال از عشق داشتم؟
ولی ای کاش این قلب را هم نداشتم چگونه میشد اگر قلب من هم مانند دیگر
قلبها سنگ می بود و تیر هیچ عشقی در ان اصابت نمیکرد اما چه کنم که
خداوند این قلب را برای سوختن و عشق را برای سوزاندن خلق نموده وبس
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1